آناهید،الهه آب ها
 
 

پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...

پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.

پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !

دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد... 

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد  ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:18 :: توسط : آناهید

گاهی دنیا اونقدر بزرگ میشه که توش گم میشی

گاهی هم اونقدر کوچیک میشه که برات تنگ میشه

نمیتونی نفس یکشی

دنیای من ولی همیشه یه اندازه س

قده خودمه

قده تنهایی های خودمه

نه بزرگترکه کسه دیگه ای توی دنیام جا بشه

نه کوچیکتر که از خودم خسته بشم

تنهایی رو دوست دارم

تنهایی هام رو دوست دارم

اره من خودم میخوام که تنها باشم

چون از ادم های هزار رنگ خسته شدم

تو تنهاییم فقط خودم هستم

و حداقلش اینه که خودم با خودم یک رنگ هستم...

 


 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:49 :: توسط : آناهید

با عشقت زندگی میکنم

به عشقت زندگی میکنم

.

.

برای من همین بس که دوستت دارم...

 


 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:48 :: توسط : آناهید

خدایا من بچه م

من بچه م وقتی همه میخندن و من گریه میکنم

من بچه م وقتی همه گریه میکنن و من خنده میکنم

من بچه م وقتی تنهام و به تنهایی خودم میخندم

من بچه م وقتی دنیا رو بازی میبینم

من بچه م وقتی دنیا به هم میگه اخرشه و من میگم نه بازی هنوز ادامه داره

من بچه م وقتی همه میگن تو بازی اول شدی و من میخوام که اول نباشم

من بچه م وقتی مامانم میگه بزرگ شدی و من میخندم

من بچه م وقتی بابام میگه انتخاب کن و من سکوت میکنم

من بچه م وقتی مامانم میگه انتخاب کن و من انتخاب میکنم و با شیطنت خنده میکنم

من بچه م وقتی داداشم میگه انتخاب کن و من با قهقه میخندم

اره من بچه م

مخصوصا وقتایی که دلم میشکنه و میخندم

من بچه م وقتی نمیتونم حرفام رو بزنم و گریه میکنم

من بچه م وقتی نمیتونم اونی باشم که هستم

من بچه م وقتی نمیتونم دنیا رو اونجوری که باید تغییر بدم

اره من هنوزم بچه م

مثل وقتایی که مثل بچه گی دنبال گنجشک های تو حیاط میکنم و وقتی پرواز میکنن دلم میسوزه

اخه من که نمیخوام اذیتشون کنم

اره هنوزم بچه م

خدا جونم بچه گی گناهه؟!!!!!!!!!!!!

 

 

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:40 :: توسط : آناهید

درباره وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
موضوعات
آدما تولدم آگاهی ... راستش رو بگو یا حسین و این است... ... مولانا دوست ... ... ... حرفایی که هر روز با خودم تکرار میکنم قبول دارین
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آناهید،الهه آب ها و آدرس anahid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.