آناهید،الهه آب ها
 
 


 

این بار اگر زن زیبایی را دیدید هوس را زنده به گور کنید و خدا را برای خلق این همه زیبایی شکر کنید...

 

زیر باران اگر دختری را سوار کردید به جای شماره به او امنیت بدهید.او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصد مورد نظرتان...

 

هنگام ورود به هر مکانی با لبخند بگویید اول شما...

 

در تاکسی خودتان را به در بچسبانید نه به او...

 

بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه خلوت میبیند احساس امنیت کند نه ترس...

 

بیایید فارغ از جنسیت کمی مرد باشید....

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 23:21 :: توسط : آناهید

 

حتما ادامه مطلب رو بخونید...

من که خوشم اومد امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 20:51 :: توسط : آناهید

چند تا عکس بامزه تو ادامه مطلب گذاشتم.سر بزنید امیدوارم خوشتون بیاد...

 

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 14:40 :: توسط : آناهید

خرگوش می ره تو جنگل روباه رو می بینه داره تریاک می کشه می گه:اقا روباه این چه کاریه پاشو بدوییم شاد باشیم... می رن تا می رسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه خرگوش می گه:اقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بدوییم... گرگم پا می شه می رن 3تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه خرگوش می گه:اقا شیره این چه کاریه پاشو بدوییم ورزش کنیم شاد باشیم... شیره می پره می خورتش گرک و روباه می گن چرا خوردیش این که حرف بدی نزد؟ شیره می گه:نه بابا این پدر سگ هرروز اکس می زنه می یاد مارو می دوونه...!!

*****************************************

تو جامعه ای که همه بیمار باشن و مشکل داشته باشن،کسی که سالمه همیشه متهم میشه...!

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 21:23 :: توسط : آناهید

ز لیلی من شنیدم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت

مگر این وادی دارالجنون است
 که هر دیوانه دیدم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه دیدم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت

خمیر خاک آدم را سرشتند
چو برمیخواست آدم یا علی گفت

مسیحا گر دم از اعجاز میزد
ز بس بیچاره مریم یا علی گفت

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر
 یقینم ابن ملجم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده می شد
 یقین آنجا علی هم یا علی گفت...

******************************

شهادت آقا امیر المونین- مرد مردان را به تمامی جهانیان تسلیت می گویم...

امام علی (ع):اساس مردانگی , این است که در پنهان , کاری را نکنی که در آشکار از انجام آن شرم داشته باشی ...

دیگه دنیا  مثل علی(ع) به خودش نمیبینه...


 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 20:30 :: توسط : آناهید

 

مرا بسپار در یادت به وقت لرزش قلبت

نگاهت گر به آن بالاست و در حال دعا هستی

دعایم کن که من محتاج محتاجم...

 



ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 20:26 :: توسط : آناهید

 

هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند در دستانشان عزت یک مرد ، یکمرد واقعی لمس می شود. اهل ناموسبازی نیستند! می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ...

هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد،نابند...آری،هنوزهم هستند!

 بکرند!کمیاب اند! پاک اند! نادرند...

هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شود / هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! اما هستند..

پس زندگی میکنیم...حتی اگر بهترين هايم را از دست بدهم!!! چون اين زندگی کردن است که بهترين های ديگررا برايم ميسازد بگذار هر چه از دست ميرود برود....!!!! من آن را ميخواهم که به التماس آلوده نباشد حتی زندگی را...

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 13:5 :: توسط : آناهید

 

جلوی من حرکت نکن من پیروی نمی‌کنم ، پشت سر من حرکت نکن من رهبری نمی‌کنم

تنها کنارم قدم بزن و دوستم باش...




آلبر کامو(فیلسوف فرانسوی)

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 12:52 :: توسط : آناهید

 

امشب که بلرزید دل و بعض و صدایت

آرام روان گشت دلت سوی خدایت

رفتی به در خانه آن قاضی حاجات

یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت...

 



ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 20:30 :: توسط : آناهید

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 14:17 :: توسط : آناهید

 

و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد
نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد
بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد
  از نزدیکترین نقطه به قلب او
  تا معشوق و محبوب او باشد ...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 19:21 :: توسط : آناهید

من باشم وتو باشی و...

یک کافه دنج خلوت باشد ...

حرف بزنیم

بخندیم

آه بکشیم

ادای این و آن را دربیاوریم

همدیگر را نصیحت کنیم و بعد خنده مان بگیرد

از اینکه خودمان بیشتر محتاجیم به این نصیحت ها

ساده و بی آلایش درد دل کنیم

بیرون کافه باران ببارد،برف یا حتی تگرگ

مهم نیست

مهم این است که هوا مثل همیشه نباشد

من از بی برنامگی این روزهایم گلایه کنم

تو از زیاد بودن درگیری هایت

هی من غر بزنم،تو امید بدهی

ادای روشنفکری درنیاوریم

قهوه سفارش ندهیم وقتی حس خوردنش با ما نیست

یک لیوان بزرگ پر از بستنی شکلاتی،شیرین شیرین

به شیرینی تویی که می فهمی ام

به شیرینی دوستیمان

من باشم .. تو باشی...

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:40 :: توسط : آناهید

 

دوستت دارم به آن اندازه اي که عاشقم ، عاشق يک عاشق واقعي ، عاشق تو
عاشقي که براي رسيدن به تو لحظه شماري ميکند ،به عشق اين لحظه هاي انتظار دوستت دارم
به اندازه تمام لحظه هاي زندگي ام تا آخر عمرم عاشقم ،
به عشق اينکه تو را تا آخرين نفس دارم ، دوستت دارم
به عشق اينکه گاهي با تو و گهگاهي به ياد تو در زير باران قدم ميزنم عاشق بارانم
به عشق آمدن باران و به اندازه تمام قطره هاي باران دوستت دارم
به عشق تو به آسمان پر ستاره خيره ميشوم ،به اندازه تمام ستاره هاي آسمان دوستت دارم
به عشق ديدن تو بي قرارم ، تا تو را دارم هيچ غمي جز غم دلتنگي ات در دل ندارم،
به اندازه تمام لحظه هاي بيقراري و دلتنگي دوستت دارم
من که عاشق چشمهايت هستم ، عاشق گرفتن دستهاي مهربانت هستم ،
به عشق نگاه به آن چشمهاي زيبايت دوستت دارم
لحظه هاي عاشقي با تو چقدر شيرين است ، آنگاه که با تو هستم يک لحظه تنها ماندن نفسگير است.
به شيريني لحظه هاي عاشقي دوستت دارم...

 

 

و چه شیرین بود دوست داشتن او...

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 18:31 :: توسط : آناهید

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا

 

دخترک خودش رو جمع و جور کرد،

سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید

و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ 

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد،

تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟!

فردا مادرت رو میاری مدرسه... می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
 

دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...

اونوقت برای خواهرم شیر خشک میخریم که شب تا صبح گریه نکنه...

اونوقت...

اونوقت قول داده برای من هم یه دفتر بخره

که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول می دم مشقامو...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد.....

******************************************

حالا اون دخترکوچولو بزرگ شده و ...

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 12:55 :: توسط : آناهید

 

 

انقدر مزه میده وقتی افطاری تا خرخره ت خوردی  مثل این دستت رو بذاری رو شکمت و بخوابی...

وای خدا چه بامزه س

اصن عاشقشم یعنی...

راستی دیر شده ولی ماه مهمونی خدا مبارک...

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 23:30 :: توسط : آناهید


دوستان کتاب شازده کوچولو رو به همه تون توصیه میکنم.فوقالعاده س

چه خوبه همه مثل شازده کوچولو باشن

وقتی شاده قه قه میخنده

وقتی عصبانیه داد میزنه

وقتی ناراحته گریه میکنه

و نمیذاره چیزی تهه دلش بمونه

اینگونه زلال بودن زیباست

هرکسی به کتاب دسترسی نداره تو نظرات بهم بگه تا براش ایمیل کنم

 


 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 17:9 :: توسط : آناهید

اقایی متعصب سوار تاکسی میشه، به راننده میگه: این رادیو را خاموش کن، چون در مذهب ما شنیدن موسیقی حرام است، در زمان پیغمبر رادیو و موسیقی نبود، مخصوصا" موسیقی فرنگی که مال کفار است. راننده رادیو را خاموش میکنه، تاکسی را متوقف میکنه و درب تاکسی را باز میکنه میگه: در زمان پیغمبر تاکسی نبود، شما بفرمایید پایین منـتظر شتر بشید!!!

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 17:0 :: توسط : آناهید

 

من نه عاشق هستم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد

من نه عاشق هستم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد...

 

 

 

من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد...

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 16:37 :: توسط : آناهید

 

 

مواظب باش محو دریا نشوی !

زیرا ...

همين كه غرقش شدی

پس می زند تو را...!

 

 

 


 

 

دریا بودی

بزرگ،عظیم

همیشه از نزدیک شدن بهت میترسیدم

همیشه از کنار دریا بودن غرق لذت میشدم

ولی به سمت این دریا کشیده شدم

خودت منو کشوندی

دیگه به کنار دریا بودن راضی نبودم

میخواستم با دریا باشم

دریایی باشم

ولی پسم زدی

چون غرق دریا شدم،چون شنا کردن تو دریا رو خوب بلد نبودم

بهتر بگم، شنا کردن تو دریای متلاطم رو بلد نبودم

وکاره سختیه شنا کردن تو دریای متلاطم

و حداقل کاره من نبود

همه چیز تموم شد...

تو دریا موندی و من.....

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 20:23 :: توسط : آناهید

يک بار بگويي مرا دوست داري ، نميتواني در قلبم بماني ، با آن نگاه عاشقانه ات مرا اسير نکن ، با آن حرفهاي عاشقانه ات مرا وابسته خودت نکن.
مرا در آغوش خودت نگير ،که اين احساس تضميني براي ماندن نيست ، تو ميگويي قلبم را به تو ميدهم و مرا ميبوسي ، اما بوسيدن قول ماندن نيست.
با اين احساسات مرا درگير خودت نکن که عشق بازيچه دست احساساتمان نيست.
آسان است دلبستن ، ولي سخت است دلدادگي ، تو برايم پروانه نباش که سوختن شمع ، هميشگي نيست.
مثل ابر بهار نباش که بارانت نميشوم ، مثل ستاره نباش که آسمانت نميشوم.
دست در دستان من نگذار که دستها روزي رها ميشوند ، پا به پاي من در جاده ها نيا که همسفران روزي رفيق نيمه راه ميشوند...

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 20:17 :: توسط : آناهید

درباره وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
موضوعات
آدما تولدم آگاهی ... راستش رو بگو یا حسین و این است... ... مولانا دوست ... ... ... حرفایی که هر روز با خودم تکرار میکنم قبول دارین
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آناهید،الهه آب ها و آدرس anahid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.